پنج‌شنبه‌های من
قالی‌ها
دکتر می‌گوید اولین راهش این است که حواست را یک جا متمرکز کنی. به پسر حاجی می‌گویم وقتی این روزها موقع راه رفتن با سر می‌روم توی دیوار، دیگر از خودم توقع ندارم که با تمرین کردن بتوانم لذت ببرم.
سالی دو بار باید زیر قالی‌ها را جارو کرد.از چهل سال پیش تا به حال. دیگر نوبت من است که صاحب اتاق مهمانخانه شده ام. رضا می‌آید تخت و میز و کمد را جابه جا می‌کند و من میخک و بهار نارنج خشک می‌ریزم زیرشان که بویش بیدها را فراری بدهد.عطسه‌ام گرفته از بوی میخک. چشمهايم پر اشك شده. می‌گویم من خیلی زشت شده ام. نه؟ می گوید نه. مهربان است اما صحبتمان مثل همه گفتگوهای کافی شاپی مسخره ایست که دختر گریه می‌کند و پسر کلافه است. مامان این قالی‌ها را خیلی دوست دارد. یکی دستباف کرمان و دیگری کاشان. بابا می‌گفت تا مدتها بعد از این که جارو برقی خریده بودیم با جاروی دستی جارویشان می کرد که خراب نشوند. بازوهایم را بغل کرده‌ام. پسر حاجی ماشین را نگه می‌دارد تا به خانه نیمه کاره‌ای که بابایش دارد برایش می‌سازد سر بزند.دیر به داد قالی‌ رسیده‌ام. وقتی جارو بیدها را می‌بلعد خوردگی‌ها را می‌بینم. مامان همیشه زانودرد دارد. بابا می‌گفت پدر خویش باش اگر مردی و من مرد نبودم. هر بار می‌خورم زمین. می‌گویم فکر کردم یک مهارت است که باید یادش بگیرم اما دیگر نمی‌توانم. می‌گویم بدون عشق نمی‌شود و من از دستش داده‌ام.
4 Comments:
Blogger Naser said...
آمدم بگویم مثل همیشه قشنگ است.

قالی دستباف هر چیزی رو قشنگ میکنه

Anonymous Anonymous said...
شايد ديگه خيلي تكراري باشه ولي... عالي بود. مثل هميشه

Anonymous Anonymous said...
Hello. This post is likeable, and your blog is very interesting, congratulations :-). I will add in my blogroll =). If possible gives a last there on my blog, it is about the Celular, I hope you enjoy. The address is http://telefone-celular-brasil.blogspot.com. A hug.

Clicky Web Analytics