از خیابان رد شده بودم از جلوی بابا که پشت چراغ قرمز توقف کرده بود. به مامان گفته بود این دختر مثل شیر راه میرود.حظ می کنم. راه رفتنش با همه توی خیابان فرق دارد . بابای نازنین خوش قلبم مغرور تر از این حرفها بود که توی روی کسی ازش تعریف کند حتی دخترش.
حالا دارم لخ لخ کنان از وسط خیابان رد میشوم . یک موتوری با سرعت زیاد دارد می آید .فکر میکنم که می خواهد از جلویم رد شود ، چند قدم می آیم عقب. کج میکند و می آید با ویراژ از پشت سرم رد می شود و جیغی می کشد. یخ کرده ام . مچاله شده مثل موشی که دو تا هم زده باشند توی سرش ازلابه لای ماشینها میگذرم.
دیروز که مطلبت رو خوندم به مهدی ایمیل زدم و گفتم:
Behet bar nakhore haa vali emruz ruze Parissast, didi chi neveshte naamard; Kheyli tupe! To motmae'ni ke (heyr az weblog) jaayi neminevise (masalan vaaseye khodesh)? Heyf ke kam minevise tuye weblog!
راستش من خودم اصلا این پست رو دوست ندارم. به نظرم یه چیزیش تو ذوق میزنه هر چی هم فکر می کنم نمیدونم چطور اصلاحش کنم؟ از اون پستهایی بود که ممکن بود حذفش کنم.
اون روزي كه اين پست رو خوندم اونقدر به نظرم عالي اومد كه نتونستم هيچ كامنتي براش بذارم
حالا هم فقط خواستم بگم كه خوشحالم و ممنون كه حذفش نكردي. واقعا حرف نداره